نقد فیلم «تنگه ابوقریب»: دیروز همین موقع کاش عکس گرفته بودیم
خطر لو رفتن داستان
«تنگه ابوقُریب» هفتمین فیلم بهرام توکلی اولین فیلم در چهارچوب سینمای دفاع مقدس است. فیلم یک شبانهروز از زندگی رزمندگان گردان عمار را در تیرماه سال ۶۷ به تصویر کشیده است. در یکی از سختترین مقاطع جنگ.
اهمیت زمانی «تنگه ابوقریب» یا چه فرقی میکند این دوره از جنگ با دورههای دیگر؟
مطابق با زیرنویسهای فیلم، داستان در ۲۱ تیرماه ۱۳۶۷ اتفاق میافتد. این مقطع از جنگ تحمیلی کمتر بهصورت جدی در آثار سینمایی تصویر شده است. واقعیت این است که از اسفند سال ۶۶ تا زمان قبولی آتشبس در ۲۷ تیرماه سال ۶۷ [یعنی شش روز قبل از وقایع این فیلم]، ورق به ضرر ایران برمیگردد. در اسفند ۶۶ عراق با به دست آوردن توان موشکی بالاتر از قبل جنگ شهرها را به تهران میکشاند. درحالیکه پیش از آن تنها کرمانشاه و دزفول و شهرهایی نزدیک مرز هدف موشک شش متری صدام بودند، برای اولین بار تهران با موشک روبرو میشود (در فیلم «بمب…» این مقطع از جنگ را میبینیم) مدتی بعد در فروردینماه فاو مهمترین منطقه عراق که در تصرف ایران است از دست ما خارج میشود و بعد عراق یکییکی شکستها را جبران میکند و جلو میآید. روحیه طرف ایرانی بهشدت تضعیفشده، اقبال عمومی به جبههها کاهش پیدا کرده، به دنبال کاهش قیمت نفت و استهلاک توان اقتصادی کشور بعد از هشت سال جنگ، توان لجستیکی پایین آمده و با شروع جنگ نفتکشها و تهدید آزادی صادرات نفت، کشورهای غربی و شوروی توان تسلیحاتی عراق را تقویت کردهاند.
کار بهجایی میکشد که آقای هاشمی در نامه معروفش که زمینهساز قبول آتشبس شد به امام مینویسد: «…دیگر توان تأمین بند پوتین سربازها را هم نداریم…»
در این شرایط و این روزهای بحرانی است که عراق یک حمله دیگر به سمت اندیمشک و دزفول را تدارک میبیند که اگر موفق شود به فتحی میرسد که حتی در بهترین روزهای جنگش هم به آن نرسیده بود: فتح دزفول، مقاومترین شهر ایران. جایی که به شوخی گفته میشد صدام مشکل شخصی و خاطره بد از آن دارد که اینهمه موشکبارانش میکند. شکست بزرگ در صورتی اتفاق میافتد که تانکها از تنگه رد شوند و به دشت برسند که فضای حیاتی تانک و نیروی زرهی است. کشور و نیروهای نظامی در اوج بینظمی و بیروحیه بودن هستند و عراق هم حمله سریعی را تدارک دیده. گردان عمار آماده مرخصی است اما در این شرایط جایی برای مرخصی نمانده. گردان به تنگه اعزام میشود. هدف: متوقف کردن نیروی دشمن تا ماشین جنگی ایران بتواند خودش را سازماندهی کند و به کمک بیاید.
اهمیت «تنگه ابوقریب» در ژانر دفاع مقدس
همینکه نمینویسیم ژانر جنگی و از کلمه دفاع مقدس استفاده میکنیم خودش نشاندهنده بومی بودن این ژانر است. فیلمهای جنگی از زمان پرفروشهایی چون «برزخیها» و «عقابها» که کارگردانهای قبل از انقلاب ساختند تا ظهور فیلمسازان جدیدی که از دل انقلاب و جبههها بیرون آمده بودند، همه رنگی از بومی بودن داشتند.
در دهه هفتاد فیلمهایی مثل «از کرخه تا راین»، «سفر به چزابه»، «شیدا»، «لیلی با من است»، «کیمیا»، «آژانس شیشهای» و… که به پیامدهای جنگ میپرداختند فیلمهای موفق سینمای ایران بودند اما در دهه هشتاد با ته کشیدن توجه جامعه به جنگ، گذر زمان، از دنیا رفتن فیلمسازانی مثل رسول ملاقلیپور و دور شدن برخی دیگر مثل کمال تبریزی از بحث جنگ، این ژانر به حاشیه رفت.حالا دیگر این سازمانها و ارگانها هستند که هر یکی دو سال با توجه به سینمای دفاع مقدس یک تنفس مصنوعی به این ژانر میدهند.
سازمان اوج که احتمالاً معرف حضور همه هست، با کسی برای ساخت فیلمی درباره یک مقاومت جانانه در جنگ به تفاهم رسیده که نه ازنظر سنی جنگ را تجربه کرده، نه با توجه به فیلمهای پیشینش به این حوزه توجه داشته. آیا سازمان اوج دنبال نگاهی غیر ایدئولوژیک به جنگ بوده؟ از سازمانی که اصولاً برای نگاه ایدئولوژیک به وجود آمده بعید است؛ اما توان مالی این سازمان به بهرام توکلی فرصت داده تا هرچه میخواهد در اختیار داشته باشد. نتیجه فیلمی از آب درآمده که توان تکنیکی سینمای ایران را یک قدم به جلو برده است. از حیث اجرای صحنههای عظیم جنگی چیزی کم از «کیمیا» و «دوئل» احمدرضا درویش ندارد با این تفاوت که آن فیلمها تنها یک یا دو سکانس در اوج جنگ داشتند و «تنگه ابوقریب» عمدتاً در جنگ میگذرد. از حیث جهنمی دیدن صحنه جنگ تنها رقیبش در این ژانر «مزرعه پدری» رسول ملاقلیپور است و ازنظر خشونت عریان هم کمتر نمونهای در سینمای ایران با آن قابل قیاس است.چرا در کارنامه توکلی انتظار چنین فیلمی نداشتیم؟
«تنگه ابوقریب» هفتمین فیلم بهرام توکلی است. شش فیلمی که از «پابرهنه تا بهشت» در سال ۸۵ آغاز میشوند و به «من دیگو مارادونا هستم» در جشنواره دو سال پیش خاتمه مییافتند.توکلی کارش را با درامی معناگرا با فضایی برگمانی درباره یک طلبه که میخواهد در آسایشگاه روانی خدمت کند آغاز کرد و خیلی زود با «پرسه در مه» و «اینجا بدون من» به موفقیت و کار با بازیگرهای بزرگ رسید. در هردو این فیلمها با نمونههایی از بیماریهای روانی روبرو هستیم. قمار بزرگ بهرام توکلی اما با درام روانشناسانه و روشنفکرانه «آسمان زرد کمعمق» رقم خورد که طرفدارهای خاص و کم تعداد و مخالفین زیادتر پیدا کرد. دو فیلم آخر توکلی اما شکستهای سختی خوردند. «بیگانه» با گوشه چشمی به «اتوبوسی به نام هوس» تنسی ویلیامز شاید از بدترین اقتباسهای سینمای ایران بود و «من دیگو مارادونا هستم» بهعنوان یک کمدی آبزورد ساخته شد اما در اکران شکست سختی خورد و بین منتقدها هم طرفداری نداشت. حالا در «تنگه ابوقریب» برای اولین بار بهران توکلی نه سراغ بیماریهای روانی و کیسهای سایکوتیک رفته است و نه رنگی از روشنفکری در فضای فیلم اوست. برای اولین بار با گلوله و انفجار هم تماس داریم. درواقع یک بهرام توکلی جدیدی میبینیم که سراغ فضایی یکسره متفاوت رفته است.در «تنگه ابوقریب» سربازان نه عرفایی صاحبدل و دور از تعلقات زمینی که سربازهایی از جنس جنوب شهر تهران هستند. فیلم در نمایش خشونت جنگ هیچ ابایی از نشان دادن آنچه گلوله تفنگ و دوشکا و خمپاره و بمب و ترکش و فلز با بدن انسان میکند ندارد.آدمها زندهاند حرف میزنند و میخندند و بدخلقی میکنند و ثانیهای بعد بدنی هستند آشولاش؛ اما فیلم برخلاف سنت رایج دفاع مقدسی، فرصتی برای سوگواری ندارد و باید بهپیش برود. تانکها منتظرند و در جنگ جایی برای حرافی نیست. بااینوجود امتیاز غالب فیلم درجاهایی است که درنگی میکند. وقتی زیر باران گلوله از لحظاتی ساکت شدن جبهه استفاده میکنند و به یاد میآورند روز قبل همین زمان کجا بودند. وقتی در کمپرسی با ماشینهایی پر از تنهای آشولاش روبرو هستند و با خود فکر میکنند یعنی آن جلو چه خبر است؟ فیلم ما را میبرد تا ببینیم آن جلو چه خبر بود.
همچنین بخوانید:
نقد فیلم «تنگه ابوقریب»: پرسه در حوالی مرگ
نقد فیلم «تنگه ابوقریب»: اگه عاشقت نبودم پا نمی داد این ترانه
نقد فیلم «تنگه ابوقریب»: یک اتفاق ویژه
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.