گفت و گو با همای درباره اپرای حلاج، دغدغههایش و مسئولیت اجتماعی یک هنرمند/ من حلاج را زندگی کردهام!
رسانه نوا – همای یک هنرمند فعال در حوزههای اجتماعیست. او که با سعی و تلاش و پشتکار زندگیاش را ساخته و به موفقیت رسیده، علاوه بر آثار عرفانی وآثاری در نکوهش ریاکاری، همواره از زندگی و تالمات مردمان فقیر و کشاورزان هم خوانده و همه اینها در کنار آثاری که در آنها خوشباشی و توجه نکردن به غمها و ناراحتی را توصیه میکند، باعث محبوبیت فراوان او شدهاند و کنسرتها و برنامههایش مورد استقبال گسترده قرار میگیرند. یکی از آخرین برنامههای موفق او «اپرای حلاج» است.
اپرای حلاج به نویسندگی و سرایش، کارگردانی و اجرای پرواز همای در نقش حلاج، پس از قریب به یک ماه اجرا در کاخ سعدآباد تهران و سپس از پنج شب اجرای موفق در تبریز که در طی آن هفت هزار نفر آن را دیدند، و اجرا در شهر زادگاه خالقش که سرجمع حدود پنج هزار نفر تماشاگر مشتاق داشت همچنان در حال اجرا در مناطق مختلف کشور است و دوباره به تهران برگشته است و همچنان مورد استقبال قرار میگیرد.
با پرواز همای به بهانه موفقیتهای این اپرا صحبت کردهایم و البته به فعالیتها و دغدغه مسئولیت اجتماعیاش هم پرداختیم. او برای موضوع آب کمپین راه انداخته و همچنین با علاقمندانش به جمعآوری پلاستیک از مرداب انزلی پرداخت. به اینها گیاهخواربودنش را هم اضافه کنید و صد البته، موضوع حضور مسائل اجتماعی در آثارش، تا مشخص شود این خواننده،آهنگساز، شاعر و بازیگر چه سوژه جذابیست برای گفت و گو. ما البته بیشتر درباره اپرا و ساختار اپرا حرف زدیم و همان مسائل اجتماعی که حرفش بود. این ادامه همان گفتمانسازی در حوزه مسائل شهروندی و اجتماعیست که سعی میکنیم در همه گفت و گوهایمان پی بگیریم.
این گفت و گو یک اتفاق ویژه هم داشت: تولد این هنرمند. همای متولد بیستم بهمن هست و ما درست در روزهای تولدش با او به گفتوگو نشستیم. ضمن عرض تبریک به این هنرمند مردمی، دعوت می کنیم گفت و گو را بخوانید.
می خواهم این گفت و گو را با اپرای حلاج شروع کنم. آخرین کار شما که موفقیت های خوبی هم به دست آورده، در تهران به مدت زیاد روی صحنه بود و در شهرهای تبریز و شیراز و رشت هم اجراهای موفقی داشته و هنوز هم اجراهایش در شهرستان ها ادامه دارد. یکی از ویژگی های این کار هم این است که می توان آن را یک کار در حوزه اجتماعی تلقی کرد و خود شما هم نشان دادید که کار کردن در حوزه اجتماعی هم یکی از دغدغه های شماست. غیر از این است؟
بله. اپرای حلاج خوشبختانه از تابستان که روی صحنه آمده بدون توقف روی صحنه است و خدا را شکر با استقبال واقعا خوب مردم روبرو شده. از آنجایی که-به قول شما- دغدغه های اجتماعی سوژه های اولیه من هست و در کارم هم همیشه دغدغه های اجتماعی حرف اول را می زند، اینجا و در اپرای حلاج هم محوریت اصلی کار مرا دارد. من در این اپرا با نگاهی متفاوت و نمایشی و ادبی در قالب یک اپرای اسطوره ای دغدغه های اجتماعی ام را هم به نمایش درآوردم.
کار موفقی هم هست. نکته مهم هم این است که درست است که این کار به عنوان یک اثر مستقل روی صحنه آمده است اما کاری نیست که دور از آشنایی های علاقمندان کارهایت باشد. این آثار و به ویژه تصنیف ها و به قولی آریاهای متن آن قبلا به صورت تصنیف هایی مستقل منتشر شده بودند و به نوعی شما انگار شما ذره ذره حلاج را به مخاطبانتان ارائه کرده بودید. شاید این اپرا جمع بندی تکه هایی از زندگی حلاج بود که در کاراکتر همای جاری بود و شما اینها را در یک قالب مستقل و در متن داستان زندگی یکی از بزرگان این سرزمین ارائه کردید. یعنی این اپرا در راستای همان کاراکتر همای بود و انگار خود شما حلاج را به مرور و ذره ذره زندگی کردید…
خدمت شما عرض شود که همینطور است که می فرمایید. این آریاهای متفاوتی ست که از قبل برای حلاج طراحی و به نوعی از زبان حلاج گفته شده بود. شاید بتوان گفت من از سال ها پیش نوشتن این اپرا را شروع کرده بودم اما فضای سیاسی اجتماعی طوری بود که آن زمان قابلیت اجرا نداشت و من ترک به ترک بخش هایی از آن را اجرا می کردم و در واقع این آهنگ ها همه پیش از این جواب خودشان را پس داده بودند و مورد توجه مردم قرار گرفته بودند. خیلی ها با این آهنگ ها که در طول این سالها منتشر و در کنسرت ها خوانده شده خاطره دارند. این اتفاق هم در واقع ویژگی های اصلی یک اپرا را دارد. وقتی که یک اپرا ساخته می شود بعدها آریاهای متفاوتی از آن توسط خوانندگان متفاوت و در شهرهای مختلف اجرا می شود. وقتی یک قطعه یا آهنگ حاوی پیام های سیاسی و نقد اجتماعی باشد می توان این امید را داشت که در سال های بعد هم بازخوانی و اجرا شود. همیشه آهنگ هایی که حرف دل مردم باشد در دوره های متفاوت هم اجرا می شود. مثل خیلی از آهنگ های قدیمی که خودتان می دانید و در موسیقی ایرانی وجود دارند. همانطوری که شما هم گفتید این آهنگ ها سرجای خودشان و در پازل داستان زندگی حلاج نشسته اند و دارند اجرا می شوند و مجموعه این اثر هم مورد توجه و لطف مردم قرار گرفته است.
اپرا، بر اساس ساختار اصلی خودش باید یک ویژگی قهرمان پرور داشته باشد و قهرمان محور باشد و پیام هایش باید روی مردم اثر داشته باشد. من از سال ها قبل شیفته حلاج بوده ام و از زبان حلاج بسیاری از شعرهایم را گفته ام و به قول شما حلاج گونه زندگی کرده ام. بله من حلاج را زندگی کرده ام و او بخشی از زندگی و عشق من است.
اجازه بدهید در مورد اینکه کار شما اپرا هست یا نه هم صحبت کنیم. برخی معتقدند این کار که شما اجرا می کنید اسمش اپرا نیست و شاید باید اسمش را کنسرت نمایشی یا نمایش موزیکال گذاشت. یعنی یک کنسرت موسیقی همراه با نمایش. آنها معتقدند که اپرا یک ساختار کلاسیک دارد و برای اینکه نام اپرا بر آن گذاشت باید مطابق با همان ساختار کلاسیک اجرا شود. اگر غیر از این باشد هر اسم دیگری می تواند داشته باشد اما اسمش اپرا نیست. این نکته را من از چند نفر از کسانی که موسیقی کلاسیک کار کرده اند و به این موارد ساختارگرایانه نگاه می کنند شنیده ام. نظر خود شما در این مورد چیست؟ شما هم موسیقی ایرانی کار کرده اید و هم پیش از آن کار نمایشی کرده اید و آموزش هنر را از آموزش در زمینه تئاتر آغاز کردید. ضمن اینکه همین الان دارید در ایتالیا موسیقی می خوانید که مهد اپراست و یا اقلا یکی از کشورهایی که اپرا در آن سالها ریشه دارد. شما در مورد این نقد که از کارتان می شود چه نظر و توضیحی دارید؟
این سوال خیلی خوبی ست و خوب است که در همین جا به این مسئله و این ابهام پاسخ بدهم. اول اینکه اغلب کسانی که در مورد اپرا اظهار نظر می کنند خودشان در زندگی شان یک اپرا هم ندیده اند و اصلا معنای اپرا را نمی دانند. چون در جاهای مختلف از این و آن نکات مختلفی را در مورد اپرا شنیده اند به خودشان اجازه می دهند که اظهار نظر کنند. به نظرم این دوستان یا باید اپرا ببینند یا کارگردانی کرده باشند یا در یک اپرا خوانده باشند یا اقلا پیدایش اپرا را درست و حسابی خوانده باشند.
حدود قرن شانزده میلادی، یعنی دوره باروک، در ونیز اجراهای موسیقی برای مردم یکنواخت شده بود و توجهشان کم شده بود بنابر این کارگردانان و برگزارکنندگان هر از گاهی چند بازیگر کمدی را لابلای موسیقی می آوردند تا جذابیت تازه ای به برنامه هایشان بدهند. این روال کم کم ادامه پیدا می کند و بخش های نمایشی به موسیقی اضافه می شود و مخصوصا این داستان های کمیک لابلای موسیقی بیشتر مورد استفاده قرار می گیرد. تا اینکه مونته وردی، یکی از بزرگترین موزیسین های دوره موسیقی باروک ایتالیا، برای اولین بار داستان اسطوره ای اورفه ئو که مربوط به یونان باستان می شود را تبدیل می کند به یک پرفورمنس صحنه ای که ترکیب ادبیات، نمایش و موسیقی ست . همین داستان به شیوه های متفاوت ادامه پیدا می کند و نام های متفاوتی هم دارد: یک زمان به اسم اورفه ئو، یک زمان به عنوان اوردیچه و … طراحی می شود و بعدها داستان های مذهبی و اجتماعی به شکل اپرا اجرا می شوند و نام اپرا به خودشان می گیرند.
در حقیقت اولین اپرا در حدود سال ۱۶۰۰ میلادی با نام اوریدیچه در مونتاوا و در جشن های سلطنتی اجرا شد و چون متن و نتی از آن وجود نداشت مونته وردی بزرگ همان داستان را با نام اورفه ئو نوشت و برای اولین بار یک اچرای واقعی ثبت شد.
اپرا یک پرفورمنس صحنه ای هست که ادبیات، نمایش و موسیقی سه شاخه اصلی آن است و هنرهای دیگر مثل نورپردازی، دکور، استیج، رقص و همه اینها به آن اضافه می شود. اینکه دیگران فکر می کنند که اپرا باید در قالب کلاسیک اجرا شود و آهنگسازی و نوع خواندن آن هم باید کلاسیک باشد اصلا درست نیست و کسانی که اینطور نگاه می کنند در واقع فقط می خواهند خودشان را متمایز نشان دهند و کار دیگران را نقد کنند. برخی از آنها حتی اطلاعات بیسیک درباره اپرا را هم ندارند بنابر این لزومی ندارد که ما زیاد به ادبیات آنها توجه کنیم.
البته موضوع این است که برخی از این منتقدان در دانشگاه موسیقی درس می دهند. بگذارید همین بحث را ادامه بدهیم. آیا به نظر شما کاری که مثلا شما دارید انجام می دهید را اپرای ایرانی بگذاریم یا اینکه به نظر شما اساسا به این تعریف هم نیازی نیست و هر وقت که موسیقی و نمایش در کنار هم قرار بگیرند و با هم ترکیب شوند اسمش اپراست و اساسا نیازی نیست که سبک موسیقی خاصی مورد استفاده قرار بگیرد و مجموعه کار هم ساختار خاصی داشته باشد. یعنی به نظر شما همین که اورتور و آریا و رسیتاتیف و … داشته باشد کافی ست و نیازی نیست که نوع موسیقی و آواز تعیین کنند. درست است؟
بله. در حقیقت نیازی نیست که موسیقی حتما موسیقی کلاسیک اروپایی باشد، حتما به زبان ایتالیایی باشد و حتما هم شش هفت تا خواننده داشته باشد. اپراهای متفاوتی هست که هم بازیگر دارند هم رچیتاتیف دارند، هم تک خواننده هستند، هم چند خواننده هستند و هم اشکال دیگری اما قاعدتا یک سری اصول بیسیک باید رعایت شود.
یک اپرا حتما باید یک ساختار متنی اسطوره ای داشته باشد و حتما باید یک قهرمان و دو قهرمان داشته باشد، همراه با اکت باشد، همراه با آواز باشد، آوازهای ریتمیک و آوازهای رچیتاتیف حتما باید داشته باشد، و حتما باید لایو اجرا شود و از نظر موزیکالیته هم باید سازبندی ارکسترال داشته باشد و قاعدتا هم به خاطر اکتش باید در سالن اپرا اجرا شود. در بیشتر کشورهای دنیا هم اپرا بدون میکروفون اجرا می شود چون در سالن های اپرا اجرا می شود که برای این نوع نمایش ها ساخته شده است. مثل تالار وحدت ما که برای اپرا ساخته شده اند. در ایران چون امکانات کافی برای اجرای ارکسترال وجود ندارد ما با میکروفون هم آن را اجرا می کنیم.
در مورد اینکه آیا این می تواند یک اپرای ایرانی باشد بله، این، با توجه به آنچه که گفته ام اپراست و چون از داستان و سوژه و موزیک ایرانی استفاده می کند می تواند یک اپرای ایرانی باشد. از قدیم هم این جنگ بین آلمانی ها و ایتالیایی ها وجود داشت. آن موقع ایتالیایی ها مبارزه می کردند و می گفتند که اپرا باید فقط به زبان ایتالیایی اجرا شود و بعد موتسارت می گوید هیچ چارچوبی وجود ندارد و برای اولین بار اپرا را به زبان آلمانی می نویسد. آن موقع خیلی ها با ایشان مخالفت می کردند و می گفتند این اپرا نیست چون اپرا باید فقط به زبان ایتالیایی نوشته شود. الان و در طی سال ها تمام این مرزها شکسته شده و هیچ جا نوشته نشده است که اپرا حتما باید به زبان موسیقی کلاسیک اجرا شود و اگر نشود اپرا نیست و نمایش موزیکال است. نمایش های موزیکال در واقع بیسیک نمایشی هستند و ترکیب تئاتر و دیالوگ ها و خیلی از بازیگرها می توانند بازیگر بدون وکال بااشند و اغلب خیلی مدرن اجرا می کنند. به همین اپراها که امروزه به صورت مدرن و در فضاهای باز اجرا می شوند هم نمایش موزیکال می گویند. مثل نمایش گوژپشت نتردام که در فرانسه اجرا می شود و مدرن است. اینها اغلب خیلی مدرن یا پست مدرن هستند. آنهایی هم که خیلی آنتیک هستند و موسیقی آنتیک هم روی آنها نوشته می شود را می گویند اپرا.
اپرای ما که در آن از سازهای قدیمی ایرانی استفاده می کنیم مثل اپراهای دوره باروک هست چون در آنها هم از سازهایی مثل لیوت و توربا وکلاویچنبولو یا کلاوسن و سازهای آنتیک اروپایی استفاده می کردند. مثل ما که از سازهای آنتیک خودمان استفاده می کنیم. خیلی مهم نیست که در اپرا سازها حتما کلاسیک باشند و خواننده ها حتما باید کلاسیک بخوانند. اصلا چنین قانونی وجود ندارد. اینهایی که این حرفها و اظهارنظرها را می کنند اغلب یا خودشان را برتر از دیگران می دانند یا اینکه خیلی ذهن بسته ای دارند. چون در یک دانشگاه درس می دهند که اصلا معلوم هم نیست که چه لولی دارد، به خودشان اجازه می دهند که در مورد همه چیز اظهار نظر کنند از جمله در مورد اپرا. متاسفانه دست خیلی ها هم از دانشگاههای بزرگ خارج کوتاه است و خیلی ها خبر ندارند و نظرات یک نفر که استاد دانشگاه دارد را خیلی مهم می دانند در حالی که بعضی از این حرف ها از نظر کسانی که دانشگاههای بزرگ دنیا و اپراهای مختلف را دیده اند شوخی به نظر می رسد.
نکته ای را لابلای صحبت هایتان گفتید که خیلی نکته جالبی ست . در تاریچه اپرا گفتید که وقتی کنسرت های موسیقی تکراری شد تهیه کنندگان به فکر استفاده از نمایش در کارهایشان افتادند و به نظرم در ایران هم اتفاقا افتاده است. در سال های گذشته کنسرت های موسیقی زیاد و خسته کننده شده بود و کم کم نمایش هم به موسیقی ها اضافه شد. این کار باعث جذاب تر شدن کنسرت ها و تکرار زیاد آنها شد. خود شما هم از اولین کسانی بودید که در خارج از کشور این کار را کردید: وقتی اپرای موسی و شبان را حدود ده سال پیش با رهبری ارکستر شهداد روحانی اجرا کردید. بعدا هم اتفاقاتی در این حوزه افتاد، هم نمایش موزیکال، هم اضافه شدن نمایش به کنسرت و هم کنسرتی بر اساس نمایش، مثل ققنوس که آقای حمید متبسم نوشته و همایون شجریان هم خواند. در این مورد نکته ای هست که بفرمایید؟
اشاره بسیار بسیار خوبی کردید. یک نکته را بگویم. اینکه بعضی ها فکر می کنند که اگر کسی یک کار به عنوان اپرا اجرا کرد کار خیلی خیلی شاقی انجام داده است درست نیست. این همان موسیقی و نمایش است که با هم ترکیب و اجرا می شود اما بعضی ها تلاش می کنند که بگویند اپرا یک کار دیگر گونه است که هیچ کس بلد نیست و فقط خودشان بلدند. اپرا هم یک ژانر از موسیقی و یک پرفورمنس صحنه ای ست که ترکیب هنرها در کنارهم است. درست گفتید. در ایران هم وقتی کنسرت ها به یک یکنواختی و تکرار رسید از این دست برنامه ها خیلی خوب به کمک موسیقی ایران آمد و در واقع این چرخه خیلی خوب راه افتاد. در بخش اپراهای عروسکی از سالها قبل آقای غریب پور اپراهای زیادی را نوشتند. در قبل از انقلاب هم آقای چکناواریان و آقای دهلوی هم کارهایی را نوشته بودند مثل پردیس و پریسا یا لیلی و مجنون و رستم و سهراب. بعد از انقلاب هم اتفاقاتی در این حوزه افتاد و در ده سال گذشته هم خیلی جوان های ایرانی که در اروپا درس خوانده بودند چند نمونه از اپراهای خارجی را در ایران اجرا کردند مثل فلوت سحرآمیز یا یکی دو تا اپرای دیگر که البته از نظر اقبال عمومی خیلی مورد توجه قرار نگرفتند و زیاد دیده نشدند، به خاطر اینکه سوژه ها و داستان ها کلاسیک بودند و از یک طرف هم زبان ها هم آنگونه که باید قابلیت خوانده شدن در اپرا را داشته باشند نداشتند و همچنین کارگردانی و فرم آنها آنقدر قوی نبود که مردم را به سالن بکشاند و یا در سالن نگه دارد. بعدها اپراها در ایران پا گرفت و اپرت «موسی و شبان» و بعد «عشق و عقل آدمی» و بعد «حلاج» سه اثری ست که من ساخته ام و در این بین حلاج اپراتر از همه است که آخرین کار من است. نمایش های موزیکال متفاوت مثل اولیورتوییست و همین بینوایان هم اجرا شدند که خیلی هم مدرن هستند در ایران اجرا شدند و با اقبال عمومی هم مواجه شدند. آقای همایون شجریان و آقای سهراب پورناظری هم پروژه سی را اجرا کردند. گروه های دیگری هم آمده اند و کارهای دیگری را اجرا کردند. این چرخه دارد حرکت می کند و هر کسی برحسب و توانایی و سلیقه خودش باید یک طرف آن را بگیرد. اینها همه کمک می کند که موسیقی و هنر ایران به سمت جلو حرکت کند و حتما خیلی موثر است. مردم هم که دوست دارند.
نکته دیگر درمورد این اپراها که گفتم، اولین اپرایی که به شکلی مردمی باشد و مورد توجه خیلی زیاد قرار بگیرد همان اپرت موسی و شبان هست که بیش از همه مورد توجه قرار گرفت و مردم هم خیلی خیلی دوست داشتند، به این خاطر که داستانش یک داستان عارفانه ایرانی و همان داستان موسی و شبان بود که مردم از نظر ذهنیتی با آن آشنا بودند. علاقه به مولانا داشتند، علاقه به مفاهیم عارفانه داشتند. من هم در اوج دوران آن زمان بودم و تازه شروع کرده و مورد لطف و توجه مردم قرار گرفته بودم. به این خاطر اپرت موسی و شبان خیلی مردمی شد. تا قبل از آن این اپراها کمتر دیده شده بودند که دلایل آن را هم توضیح دادم. برخی از این اپراها را هم استادان ما ساخته بودند و بیشتر از دو سه شب اجرا نشد. اپراهای عروسکی هم که شکل و سبک و سیاق خود را داشت و بیشتر مورد توجه خواص بود. اینکه آیا آنها هم اپرا هست یا نیست هم اصلا چیز مهمی نیست که آدم درباره آنها بحث کند. حتی اگر برخی از آنها کاملا در ساختار اپرا نبودند، خیلی نزدیک به آن بودند و همه سعی کردند که چیزی از این دست را اجرا کنند.
در اپرای حلاج چقدر به داستان اصلی زندگی حلاج وفادار بودید؟
به نظر من هیچ تاریخ و سند دقیقی وجود ندارد که آنچه در نسخ متفاوت نوشته شده زندگی واقعی حلاج هست و آیا حلاج دقیقا آن چیزی بوده که در این روایت آمده یا نه. ظهور حلاج مربوط به دو قرن سکوت تاریخ ایران است که دکتر عبدالحسین زرین کوب هم درباره اش نوشته است. در این دوره هیچ مدرک و سند دقیقی از تاریخ ایران در دست نیست. حلاج هم مال همین دوره و مربوط به حدود دویست سال بعد از ظهور اسلام در ایران است. از نظر من حلاج یک انسان ادیب و فرهیخته ای بوده که با زبان ادبیات و عرفان با فرهنگ بیگانه مبارزه می کرد و مخالف خیلی از تندروی های زاهدان زمانه خودش بود که تاریخ و فرهنگ ایران را به تاراج برده بودند و با خرافه ها نگاه مردم را به مسائل عارفانه عوض می کردند. این خشکه مقدس ها ایشان را بهانه می کنند و می کشند تا درس عبرتی باشد برای همه. من سوژه داستان را دراماتیک کردم و خودم هم در آن دخل و تصرف داشته ام و نشان می دهم که در طول تاریخ مردمان ما قهرمان ساخته اند و به اوج برده اند و بعد خودشان از آن بالا او را رها کردند و نابود کردند تا از او یک قهرمان بسازند.
اجازه بدهید که از موضوع ساختاری اپرا بیرون بیاییم. این اپرای حلاج را تاکنون چند شب و چند جا اجرا اجرا کرده اید و آیا برنامه دارید که آنها را در خارج از کشور هم اجرا کنید؟
من قطعا این اپرا را در تمام کشورهایی که صاحب اپرا هستند و نگاه متفاوتی به اپرا دارند، با همین عنوان اپرای ایرانی و با اکت ها و رقص و لباس و ادبیات ایرانی و با نمایش ایرانی در همه جای دنیا، به ویژه برای خارجی ها اجرا خواهم کرد. این اتفاق در آینده نه چندان دور خواهد افتاد. این اپرا تاکنون در تهران سی شب اجرا شده، در تبریز پنج شب، در رشت سه شب و در شیراز هم شب اجرا رفته است و به زودی در کرمانشاه سه شب اجرا خواهیم رفت و بعد در تهران هفت شب دیگر و اجراهای حلاج همچنان ادامه دارد. فکر می کنم این اثر یک اثر ماندگار خواهد شد و سالها بعد و بعد از ما هم حتما اجرا خواهد شد.
اجازه بدهید که کاملا بحث اپرا و موسیقی را تمام کنیم و بپردازیم به موضوع مهم مسئولیت اجتماعی هنرمند، هم در فعالیت های هنری اش و هم در زندگی شخصی و اجتماعی. اول مصاحبه هم صحبت کردیم که شما در کارهایتان مسائل اجتماعی را مدنظر دارید و در آثارتان مسائل و مشکلات مردم، موضوع فقر، موضوع ریاکاری و مسائلی از این دست مطرح شده است و یکی از دلایلی که مردم با آثارتان همزادپنداری می کنند هم همین است. به غیر از اینها جامعه ما با مسائل عدیده ای مواجه است، مثل موضوع مصرف انرژی یا مصرف آب، موضوع محیط زیست و مسائلی از این دست که می خواهیم درباره شان صحبت کنیم. بگذارید از موضوع مصرف انرژی شروع کنم. شما الان در ایتالیا دانشجو هستید و یک بار داشتید از این می گفتید که آنجا شب ها مجبورید که خودتان را با پتو و لباس گرم کنید برای اینکه سیستم گرمایش از یک ساعتی از شب کلا قطع می شود. در این باره صحبت می کنید؟
در مورد اینکه مسائل مربوط به فقر و ریاکاری و … در کار من موج می زند درست است. یکی از آخرین نمونه های آن کاری ست که سال گذشته از من منتشر شد به نام «نان و دندان» که خیلی از این چیزهایی که در این سال ها در مورد مسائل اقتصادی مردم هست را در بیت بیتش بیان کرده است: «یک نفر نان داشت اما بی نوا دندان نداشت، آن یکی بیچاره دندان داشت اما نان نداشت» تا در تک تک بیتهایش این مسئل مطرح شده است و در آخرش هم می گوید که «دزد با دنیایی از ثروت به شهری امن رفت، شهردار شهر راهی جز حمایت کردن از ایشان نداشت». این بخش از شعر را که بررسی کنیم می بینیم که می رسیم به همین حرف های شما. من همیشه این مسائل را مطرح کرده ام و خیلی هم تعمدی نیست. من ناخواسته می خواهم در موردشان حرف بزنم و با این رنگ و بو از ذایقه من خارج می شود.
اینکه چطور از بحث اپرا و هنر وارد بحث مصرف انرژی بشویم هم خودش حرفی ست.(خنده) من سعی می کنم جواب سوال شما را بدهم و اینکه شما چگونه می خواهی آن را به این مصاحبه ربط بدهید که کار شماست.
همانطوری که گفتید موضوع انرژی در میلان که یک شهر نسبتا مرفه اروپایی ست واقعا حساب شده ست. سیستم گرمایشی شهر از دوازده شب خاموش می شود و ما باید با کاپشن و پتو و اینها بخوابیم در صورتی که ما در تهران این حالت را نداریم و همه اتاق ها گرم است و روباز می خوابیم. من در میلان در منطقه خوبی هم هستم و اینکه می گویم مربوط به طبقه خاصی هم نیست. اینجا همه مردم یکدست هستند و همه قانون را رعایت می کنند و موضوع مصرف انرژی را تقسیم بندی کرده اند و با آن کنار آمده اند و مدارا می کنند. البته از آنجاییکه من یک گیاهخوار هستم و حامی کره زمین و حامی حیوانات می توانیم در آن مورد هم حرف بزنیم. ما در ایران همگی دست به دست هم داده ایم و داریم انرژی را هدر می دهیم و قدرش را هم نمی دانیم. قیمت انرژی در ایران به نسبت قیمت انرژی در ایتالیا تقریبا رایگان است. در ایتالیا ما اگر یک هیتر خیلی کوچک را به مدت بیست روز روشن کنیم آخر ماه دویست یورو پول برق می آید در صورتی که در تهران اصلا از این خبرها نیست. ما در ایران هم از گاز، هم از برق و هم از آب استفاده های بی رویه می کنیم اما در ایتالیا نه، قانونی وجود دارد که دولت کنترل می کند و کسی خوشش بیاید یا نه، دوازده شب به بعد همه باید گرما را از پتوی خودشان تامین می کنند نه از سیستم گرمایش خانه.
به نظرم اینها بی ربط به زندگی و علایق یک هنرمند نیست مخصوصا کسی که دغدغه فعالیت های اجتماعی هم دارد. بگذارید در مورد گیاهخواری شما هم حرف بزنیم. دلیل شما برای گیاهخواری چیست: حمایت از حیوانات یا زندگی سالم؟
امسال سال دهمی هست که من گیاهخوار هستم. این ماجرا برای من چندوجهی ست. یکی برای اینکه از حیات وحش و موجودات زنده حمایت کنم. به نظر ما جان را خداوند می دهد و فقط اوست که می تواند این جان را بگیرد. من با این نیت گیاهخوار شدم. دیگر اینکه موجودات زنده کشته می شوند، درد می کشند، حسرت می برند، می ترسند و نفرین می کنند وقتی کشته می شوند و همه این این انرژی های منفی در آن گوشتی که ما می خوریم هست و این در روحیه آدم اثر بد می گذارد. من از روزی که گیاهخوار شدم خیلی حال بهتری دارم و انرژی های بهتری را جذب می کنم. این به من خیلی خیلی کمک می کند. بالطبع همه اینها در حمایت از کره زمین هم هست. البته گیاهخواری در حمایت از کره زمین خیلی موضوع اثرگذاری نیست و عوامل خیلی زیادی در آن دخیل است.
شما به موضوع مسئولیت اجتماعی یک هنرمند چگونه نگاه می کنید؟ یک بخش از مسئولیت اجتماعی یک هنرمند ایجاد لحظات خوش و حال خوب برای مردم است که این می تواند یا در قالب مسائل اجتماعی و عرفانی و یا حتی ایجاد سرگرمی باشد. مسائل دیگر چطور؟ بیرون از زندگی هنری، یک هنرمند چگونه باید به این وظیفه اش نگاه کند؟
در مورد اینکه یک هنرمند بیرون از زندگی هنری اش چگونه باید به مسئولیت اجتماعی اش نگاه کند، به نظر من یک هنرمند باید بیرون از زندگی هنری اش هنرش را جوری ارائه بدهد که جذابیت هنری اش فضایی را ایجاد کند که مردم را علاقمند به آن دیدگاه و آن هنر کند. یعنی هنرمند باید جذابیتی را به وجود بیاورد که خیلی ها به موسیقی و هنر او و موسیقی و هنر و ادبیات و فرهنگ فاخر ایرانی گرایش پیدا کنند. یعنی می توان موسیقی را جوری روی صحنه برد که فرهنگ سازی اتفاق بیافتد و فقط یک جنبه درآمدزایی اتفاق نیافتد.
البته من اعتقادم این است که هنر می تواند آنقدر زیبا و در حد استاندارد جهانی اجرا شود که جنبه بیزنسی آن هم موفق باشد و خیلی هم ایجاد شغل بکند. یعنی به نظرم می شود با استفاده از موسیقی و کنسرت خیلی ایجاد شغل کرد. شما حرف از مسئولیت اجتماعی زدید و یکی از مسئولیت های اجتماعی یک آرتیست هم می تواند همین ایجاد شغل باشد. مثلا در همین تورهایی که ما برگزار می کنیم به هر شهری که می رویم در آنجا برای پنجاه شصت نفر ایجاد شغل می کنیم و خیلی از دوستان عزیز ما از این طریق امرار معاش می کنند. از صدابردار گرفته تا سالن و سکیوریتی و … تبلیغات و غیره. اینها همه ایجاد شغل است و از نظر اجتماعی اثرگذار. وقتی یک گروه موفق باشد و طرفدار داشته باشد و از شهری به شهر دیگر سفر کند مرتب در حال ایجاد شغل هست. این هم یک نوع کار و فرهنگ سازی اجتماعی ست. خیلی خوشحالم که ما در حد امکان خودمان از این طریق به جامعه خودمان کمک می کنیم. از طرف دیگر، همانطوری که عرض کردم یک آرتیست می تواند هنر خودش را آنقدر جذاب ارائه کند که باعث جذب خیلی از جوانان به سمت موسیقی، فرهنگ و ادبیات ایرانی جذب شوند و علاقمند به خواندن کتاب و تاریخ و فرهنگ شوند و از این طریق هم این فرهنگ سازی اتفاق بیافتد. همه اینها در حوزه مسئولیت اجتماعی یک هنرمند است. اثرگذاری روی مردم و آگاه سازی مردم هم یکی دیگر از جلوه های مسئولیت اجتماعی یک هنرمند است. من همواره سعی کردم همه اینها را در کارم در نظر بگیرم. حالا اینکه چقدر موفق بوده ام یا نه را مردم باید قضاوت کنند.
یکی از موضوعاتی که همواره در کشور عمدتا کویری ما مطرح هست بحران آب هست. خیلی از هنرمندان درجه یک دنیا مثل لئوناردو دی کاپریو صفحات اجتماعی شان را اختصاص می دهند به موضوعاتی از قبیل آب و محیط زیست و حیوانات. شما به این مقوله چه نگاه و نظری دارید؟
باید بگویم آفرین به شما که به عنوان یک خبرنگار موضوعات اجتماعی را در نظر می گیرید و فقط به موضوعات تکراری هنری نمی پردازید. نظر شما هم کاملا درست است. انتظار جامعه از یک هنرمند فرهنگسازی و حرکت در جهت تاثیرگذاری های گسترده تر اجتماعی ست. اشاره به آب کردن ر این روزها ایده ای ست که خیلی کمتر در یک گفتگوی هنری به آن توجه می کنند و تشکر می کنم که این را مطرح کردید.
یکی از معضلات اصلی مناطق مختلف ایران ما همین کمبود آب است. من در همه دوره های مختلفی که روی صحنه بودم از طریق کمپی که درست کردیم به این قضیه اشاره کردم. کمبود آب یکی از معضلات اصلی و یکی از مهم ترین نکاتی ست که باید به آن توجه داشته باشیم. متاسفانه ما خیلی در استفاده از آب زیاده روی می کنیم و مصرف مان خیلی بی رویه است. من شخصا تنها کاری که می توانم بکنم این است که از همه بخواهم که برای آب خیلی از ارزش قایل باشند و از اسراف بی رویه پرهیز کنند. نگاه ما باید یک نگاه حمایت گرایانه از آن باشد. تا جایی که من اطلاع دارم بیشتر مسیرهای زیرزمینی آب در کشور ما خشکیده و در آینده ما با بحران بزرگی روبرو هستیم و امیدواریم که بتوانیم از این مشکل خیلی خیلی بزرگ جان سالم به در ببریم. این موضوع به یک نگاه همه جانبه و حمایت اجتماعی و فرهنگی گسترده نیاز دارد و همه جامعه باید در آن دخیل باشند.
ما از سال گذشته در زمینه همین خشکسالی و بی آبی کمپینی را به راه انداختیم. حتی برنامه ای را در دریاچه ارومیه اجرا کردیم، برنامه ای را در زاینده رود اصفهان اجرا کردیم. برنامه بزرگی را ترتیب دادیم و به انزلی رفتیم و کمپ بزرگ هواداران به تمیز کردن فضای مرداب انزلی پرداختیم. همیشه و در هر فرصتی هم به این موضوع اشاره می کنیم و از همه می خواهیم که به محیط زیست خیلی خیلی احترام بگذارند. همچنین همانطوری که شما اشاره کردید در تمام نقاط کشور توریست ها ضربه خیلی خیلی زیادی به محیط زیست می زنند و متاسفانه برای خیلی ها اصلا این مسئله اهمیتی ندارد. فکر می کنم فرهنگسازی در این زمینه هم سال ها و شاید قرن ها طول بکشد تا همه جامعه ما به این دیدگاه برسند. اشاره خوبی هم کردید. هنرمندان خوب دنیا مثل همین دی کاپریو از محیط زیست به عنوان یک بخش از کار خودشان حمایت می کنند و همه را تشویق می کنند به حمایت از محیط زیست. آنها که در یک دنیای پیشرفته تر زندگی می کنند دارند این حمایت ها را انجام می دهند و ما که متاسفانه در این زمینه ها خیلی عقب تر هستیم و کمبود های خیلی زیادی داریم و دیدگاه حمایتی به محیط زیست نداریم، خیلی بیشتر از آنها باید در زمینه محیط زیست کار و فرهنگسازی کنیم. یکی از مهم ترین کارهایی هم که باید بکنیم این است که از دیگران بخواهیم و آنها را تشویق بکنیم به اینکه دیدگاهشان به محیط زیست را تغییر بدهند و حافط محیط زیست باشند.همه ما باید محیط زیست پیرامون خودمان را مثل خانه و زندگی خودشان بدانند و از آن حمایط کنند.
منبع: مجله بیمه داری نوین
نوشته گفت و گو با همای درباره اپرای حلاج، دغدغههایش و مسئولیت اجتماعی یک هنرمند/ من حلاج را زندگی کردهام! اولین بار در رسانه نوا. پدیدار شد.