بررسی فیلم «ماهورا»: عروس فیلمهای بد
باگذشت بیش از سی سال از آغاز جنگ تحمیلی و فروکش کردن تب شعارزدگی، اکشن سازی محض و فیلمهای سفارشی حالا کمکم فیلمهایی در مورد این هشت سال حیاتی در تاریخ معاصر ایران ساخته میشوند که از موضوعات کمتر پرداختهشده نشاءت میگیرند و با نگاهی هنری و تاریخی، آثار فاخری پدید میآورند. اتفاق خوشیمنی که گمان میرفت، «ماهورا» اولین فیلم حمید زرگر نژاد هم دنبالهروی آن باشد. «ماهورا» که اولین اکرانش را در سی و ششمین جشنواره فیلم فجر تجربه کرد، در رقابت با آثاری چون «سرو زیرآب»، «تنگه ابوقریب» و «بمب» که حال و هوای مشابهی داشتند، فرصت درخشش نیافت و بیسروصدا کارش را در جشنواره پایان داد. «ماهورا» که ابتدا قرار بود هفته اول مهرماه و همزمان با هفته دفاع مقدس روی پرده برود، به دلیل ادامه اکران «تنگه ابوقریب» با تأخیر مواجه شد که همین تأخیر هم سازندگان فیلم را واداشت با گله از مسئولین شورای اکران، «تنگه ابوقریب» را فیلمی وابسته و سازمانی معرفی کنند که باواسطه و نیروی سازمان اوج، اکران «ماهورا» را به تعویق انداخته است. باوجوداینکه ادعای عوامل «ماهورا» نسبت به فیلم «تنگه ابوقریب» زیاد هم دور از واقعیت نیست اما حقیقت این است که «ماهورا» در بهترین شرایط همتوان رقابت با این فیلم را ندارد؛ دلیل این موضوع هم به خود فیلم برمیگردد، نه هیچ اعمالنفوذ خارجی.موضوع بکر «ماهورا» در کنار پیرنگ بومی و نیمنگاهی که به افسانهها و فرهنگ غنی مردم این منطقه در این فیلم وجود دارد میتوانست برگ برندهای در دست زرگر نژاد باشد تا فیلمش را همسنگ آثاری چون «ویلاییها» و حتی «تنگه ابوقریب» بالا بکشد، اما ناتوانی فیلمساز در فضاسازی، پرداخت قصه و مهمتر از همه فیلمنامه ضعیف، «ماهورا» را به یک شکست تمامعیار تبدیل کرده است و این شکست را به گردن هیچ عامل خارجی نمیتوان انداخت.
همچنین بخوانید:
نقد فیلم «تنگه ابوقریب»: اگه عاشقت نبودم پا نمی داد این ترانه
«ماهورا» اولین ساخته حمید زرگر نژاد، نمونه کاملی است از اینکه چگونه میتوان یک موضوع ناب و جذاب را دستمایه قرارداد و یکی از بدترین فیلمهایی که ممکن است را ساخت. درواقع «ماهورا» از دو قطب کاملاً مجزا تشکیلشده است؛ درونمایه و تم اصلی اثر که هیچ ربطی به فیلم ندارد و در نوع خودش جذاب، دیدنی و مسحورکننده است و بعد دیگر، فیلمی است که از این موضوع ساختهشده که بهشدت نامنسجم، گیجکننده و سرسری شکلگرفته است.
«ماهورا» روایتی است از اولین روزهای آغاز جنگ تحمیلی و روستاها و قبایل جنوبی کشور که به ناگاه با آتش دشمن که تا دیروز همسایه و همزبانشان بود مواجه شدند. «ماهورا» داستانی واقعی را دستمایه خود قرار داده که فاجعهای است در بدو جنگ که کمتر موردتوجه قرارگرفته و راجع به آن حرف زدهشده است. فاجعهای که منجر به قتلعام یک روستای غیرنظامی میشود و شاید خیلی از ما تاکنون چیزی از این ماجرا نشنیده باشیم. البته حضور شخصیتهای واقعی این ماجرا در برنامه “ماهعسل ” تا حدودی ابعاد مختلف این ماجرا را به مردم شناساند و شاید همین بتواند تبلیغی برای فیلم زرگر نژاد محسوب شود.
مهمترین نکتهای که در «ماهورا» بهشدت باعث ضعف فیلم شده است، فیلمنامه آن است که به قلم خود زرگر نژاد نوشتهشده است. فیلمنامه «ماهورا» فقط یک خط داستانی جذاب دارد که در میان دنیای آشفته فیلم گمشده است، فیلمنامهای که بهشدت بی چفتوبست است و چون ساختار درست و درمانی هم ندارد بیننده نمیتواند با آن ارتباط برقرار کند. دیالوگهایی که بیدلیل بین عربی و فارسی میچرخند، کاراکترهایی که انگیزهشان معلوم نیست و آنقدر زیادند که احتمالاً حسابشان از دست خود فیلمنامهنویس هم دررفته است و ارتباطشان با یکدیگر معلوم نیست، شخصیتپردازی «ماهورا» را تحت تأثیر قرار داده است و در کنار این فیلمنامه ضعیف، تدوین فیلم هم چنگی به دل نمیزند تا اندک ارتباطی که ممکن بود شخصیتهای متعدد فیلم با بیننده برقرار کنند کاملاً از بین برود. درواقع، قصه «ماهورا» پیشینهای دارد که برای بیننده مشخص نمیشود و فیلمساز با نپرداختن درست به آن، بیننده را در دنیایی که از آن سر درنمیآورد رها میکند.این پرداخت ضعیف، علاوه بر اینکه کلیت داستان را برای بیننده تبدیل به قصهای موهوم میکند، بازی بازیگران درخشانی چون میترا حجار در نقشی که بیشتر به پیشینه کاری وی شباهت دارد و داریوش ارجمند در قامت کاراکتری شبیه ناخدا خورشید را تحت تأثیر قرار میدهد و فرصتی برای عرضه اندام به آنها نمیدهد. در این میان، ساعد سهیلی در نقش اصلی مرد، کاراکتری را ایفا میکند که ازلحاظ فیزیک و ظاهر با آن همخوانی ندارد. مهم نیست که سهیلی چقدر تلاش کرده تا نقشش را خوب از آب درآورد و چقدر هم در این زمینه موفق بوده است، اما قامت کاراکتر “سمور ” که در ابتدا برای محسن تنابنده در نظر گرفتهشده بود، به سهیلی نمینشیند و سکانسهای اکشن و قهرمانی “سمور ” را غیرقابلباور از آب درآورده است. “سمور ” کاراکتر جذابی است که در میان همه آشفتگی «ماهورا»، کورسوی درخششی است که با یک بازیگر دیگر میتوانست بهتر به چشم آید. کاراکتری که بهطور مثال برای بازیگری چون جمشید هاشمپور در سالهای اوجش مناسب است، بههیچوجه نمیتواند توسط سهیلی ایفا شود و این ناتوانی نه به خود سهیلی که به کجسلیقگی فیلمساز بازمیگردد. بازیگران دیگر، ازجمله محسن افشانی، یوسف مرادیان و مونا فرجاد هم بازی چشمگیری ارائه نمیکنند و نقش بهاره کیان افشار بهاندازه یک پلک زدن کوتاه است و نقشی در فیلم ندارد.تنها نکته مثبت در فیلم زرگر نژاد که مستقیماً به تأثیر وی در فیلم بازمیگردد، سکانسهایی است که در انتهای فیلم گنجاندهشده و شخصیتهای واقعی را در محل اصلی اتفاقات فیلم نشان میدهد و به بیننده کمک میکند کمی بیشتر به «ماهورا» و آنچه قصد بازگوییاش را داشته بیندیشد. البته نباید از موسیقی زیبای ستار اورکی هم گذشت که به لطف آشناییاش بافرهنگ و موسیقی جنوبی، فضای بومی و قومی مدنظر زرگر نژاد را خود از پیادهسازیاش عاجز بوده است را بهخوبی در فیلم پیاده کرده است و حداقل نشانههایی از اصلیت و ریشههای داستان در فیلم باقی گذاشته است.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.