بررسی فیلم «امروز»: شوخی میکنی، نه؟!
«امروز» ششمین فیلم رضا میرکریمی در جشنواره فجر نودودو به نمایش درآمد. فیلمی که بعد از «یه حبه قند» و قبل از «دختر» ساخته شد و مایههایی از هردو این فیلمها را دارد و البته بیشتر مشابه فیلم بعدی است.
فیلمهای رضا میرکریمی همگی سویهای انضمامی دارند و در بستر شرایط اجتماعی ساخته و مادام به این زمینه اجتماعی نقب میزنند.
همچنین بخوانید:
بررسی فیلم «اسب حیوان نجیبی است»: شبگردی کرکسها
حتی اگر این فیلمها در محیطی ایزوله، بسته و به دور از جامعه و معضلاتش به تصویر کشیده شود، مثل «یه حبه قند» باز هم این رابطه انضمامی را در خود میپروراند و استعارهها و نمادهای سیاسی و اجتماعی متفاوت و بعضاً گلدرشت در سرتاسر آن قابل ردیابی هستند. این عناصر استعاری همان ابزاریست که فیلمهای میرکرمی را از طرفی به شرایط زیستی معاصر و وقایع مهم در حال وقوع و از سوی دیگر به تصویر سنتی و باستانی فرهنگ ایرانی از شرایط اجتماعی مربوط میسازد.شاید عجیب به نظر برسد اما «امروز» محصول بیتوجهی و نادیده گرفتن «یه حبه قند» در جشنواره سال ۸۹ فیلم فجر است. بعد از وقایع ۸۸ و همه دعواهای سیاسی که وجود داشت و در شرایطی که همهچیز شدیدا دوقطبی شده بود، پای این ماجراها و دعواهای سیاسی مشخصاً به سینما هم باز شد. در حقیقت میان افراد مرتبط با خانه سینما (که یک سرش به اصلاحات میرسید) با کسانی که همراه سازمان سینمایی به ریاست جواد شمقدری و به اصطلاح احمدینژادی بودند، این فضای دوقطبی بیشتر و بیشتر شکاف پیدا کرد و دو جبهه شمشیرها را برای هم از رو کشیدند. در اولین جشنواره بعد سال ۸۸ طبیعتا فضا بسیار ملتهب و خودی، غیرخودیتر از هر وقت دیگری بود. در این میان رضا میرکریمی بهعنوان یکی از شناختهشدهترین اعضای خانه سینما با «یه حبه قند» در جشنواره فجر حضور داشت که میتوان آن را حتی بهترین فیلمش هم دانست؛ اما فیلم و میرکریمی به شکلی قربانی این جناحبندیها شدند و «یه حبه قند» به آنچه انتظارش را داشت نرسید. فیلم قطعا میتوانست بیشتر موردتوجه داوران قرار بگیرد اما بایکوت شد؛ اما در سوی دیگر منتقدان و اهالی رسانه لب به ستایش از فیلم گشودند و آن را بسیار مورد لطف قرار دادند و حتی صحبت از مقایسه «یه حبه قند» با آثار جان فورد هم به میان آمد!
میرکریمی در فیلم بعدی خود یعنی «امروز» که از نامش هم داد میزند که قرار است درباره موضوعی امروزی و متناسب با شرایط اجتماعی روز باشد سعی کرد اتفاقی را که متوجه «یه حبه قند» شده بود با سکون و سکوت شخصیت اصلی این فیلم بازتاب دهد، انگار که خود او باشد که در میان جناحها و قضاوتها گیر کرده است.
از طرف دیگر سعی داشت تا همه اتفاقاتی را که در پی انتخابات ۸۸ افتاده بود، به زعم و برداشت البته شخصی خودش ضد اخلاق و ناجوانمردانه نشان دهد و لحنی انتقادی به خود بگیرد.
داستان «امروز» اما با هر مقیاس و معیاری که کمی منطق در آن نقش داشته باشد، غیرقابلتحلیل است و باور کردن اینکه چطور میشود فیلم چنین تهی از مغز و منطقی ساخت، بسیار ناممکن. داستان درباره راننده تاکسیای است با بازی پرستویی که زنی آبستن را سوار میکند که حال خوشی ندارد و راننده او را به بیمارستانی میرساند که سرپرست پرستارانش شبنم مقدمی است؛ اما منطق از همان ابتدای ورود به بیمارستان رخت برمیبندد و هرچه در مراحل مختلف از او میپرسند که چه نسبتی با آن زن دارد، راننده قهرمانانه هیچ پاسخی نمیدهد و تنها سکوت میکند. به عبارتی راننده خودش را در معرض حملات لفظی و هرگونه سو تفاهم و قضاوت اشتباهی قرار میدهد و هیچ نمیگوید و انگها را همه به خودش و آن زن میبندد و تحمل میکند به قیمت اینکه میرکریمی به لحاظ تماتیک قصد دارد مفهومی را به تماشاگر خود برساند که «نگاه کنید چقدر همه بیاخلاق هستند و باید در برابر رویکردهای ضد اخلاقی سکوت کرد.» که این خود البته یکجور حماقت است، نه؟ این خود یک رویکرد ضد اخلاقی است.
بزرگترین مشکل فیلم «امروز» که تا فیلم بعدی «دختر» هم ادامه پیدا میکند اینست که فضا و موضوع فیلم برای فیلمساز ناآشنا و قهرمان فیلم درواقع برای میرکریمی ناآشنا است و آنها را نمیشناسد، بنابراین این شخصیتها لال و الکن هستند. دیالوگ و گفتمانی ندارند و موقعیتی را نمیتوانند پیش ببرند و گرهای نیست که توان گشایشش را در مسیر روایت داشته باشند.
«امروز» واجد یک بیمنطقی عجیبوغریب دراماتیک است که اصلاً به داستان اجازه هیچگونه پیشروی را نمیدهد و این سکوت روی اعصاب قهرمان فیلم در برابر تمام اتهامات و انگها به جایی میرسد که درنهایت، در کنش نهایی و مضحک فیلم، مجبور میشود (فیلمساز مجبورش کرده!) برود و بچه را از بیمارستان بدزدد.
حتی در فیلمی آخرالزمانی شبیه به «مد مکس» هم این میزان از فانتزی وجود ندارد که کسی به بیمارستان برود و بچه یک نفر دیگر را بردارد و بزند به چاک و خلاص؛ اما در فیلم «امروز» میرکریمی اصرار دارد به ما بگوید که این از سر انسانیت و رحم شخصیت است نه توهمات آخرالزمانی! فکر کردن در خلأ و فضایی ایزوله و محافظت شده در وهله اول باعث شده میرکریمی اصلاً شناخت درستی نسبت به موضوع فیلمش نداشته باشد و این هم پشتبندش باعث میشود که در یافتن نسبت میان داستانی ایزوله با متن اجتماعی و شرایط روز جامعه شکستی سنگین بخورد و به هپروت سیر کند! در مرحله سوم هم مانع از این میشود که فیلمساز بتواند دیدگاهی سیاسی و اجتماعی مختص به خود داشته باشد و بتواند تحلیلی درست از شرایط اجتماعی و سیاسی به دست دهد؛ چراکه همهچیز در انتزاع میگذرد و خبری از توجه و تحلیل «وضع موجود» نیست.
در بعضی از تحلیلها راننده تاکسی را که پرستویی نقشش را بازی میکرد به حاج کاظم «آژانس شیشهای» نسبت دادهاند و با آن مقایسهاش کردهاند خود حاتمیکیا دراینباره حرف جالبی میزند میگوید اگر اینطور باشد، کاری که میرکریمی در «امروز» با حاج کاظم میکند، مثل اینست که من کاراکتر زن را در «به همین سادگی» ببرم و در فیلم دیگری در جایگاه یک فاحشه از آن استفاده کنم! در «امروز» اصلاً شخصیتی نداریم. حاج کاظم، آن کاراکتر سبع و عملگرا که رفتار افراطیاش هرچند باعث از دست رفتن عباس میشود و درنهایت سویه منفی دارد اما حداقل کنشی قهرمانانه دارد. راننده در «امروز» اما نه تنها هیچ کنشی ندارد و تبدیل به فردی اخته شده است که حتی عروسک خیمهشببازی و ملعبه پلات بسیار بد کارگردان میشود.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.