کارت پرواز – حالا ما بریم یه دوری بزنیم برمی گردیم!
کارت پرواز ساخته مهدی رحمانی است و بهمن کامیار تهیهکنندگی آن را بر عهده داشته. بهمن کامیار در چندسال اخیر فعالیت سینمایی خود را افزایش داده و نام او چه در جایگاه فیلمساز و چه تهیهکننده بیش از پیش به گوش میخورد. کامیار که پیشه اصلیاش وکالت است و عموما سرمایهگذاری بر این فیلمها را هم خودش به عهده داشته، از معدود سرمایهگذاران نوپایی است که میتوان دید سر پولهایش به جاهای باریک نمیکشد و هزار علامت سوال درباره تامین سرمایه در فیلمهایش وجود ندارد.
کامیار با سرمایه شخصی خود، درحالیکه خودش هم فیلمسازی را دوست دارد و فیلم میسازد، بسیاری از فیلمهای مستقل و فیلمسازان جوان را بهراستی حمایت کرده است که نکته مهمی بهنظر میرسد. کارت پرواز هم یکی از همین فیلمهاست.
مهدی رحمانی کارگردان فیلم که سابقه ساخت فیلمهایی مانند پنهان با بازی فریبورز عربنیا و دیگری با بازی محمدرضا فروتن را دارد، با ساخت برف و اکران آن در جشنواره فجر توانست اسمی برای خود بهم بزند.
برف تا اندازهای مورد استقبال منتقدان قرار گرفت. هرچند فیلمنامهاش تکرار سطح پایینی از جنس درامهای فرهادی بود و قرار بود پیچیدگیهای روابط یک خانواده را در لوای پنهانکاریها، قضاوتها و تظاهر کردنها به تصویر بکشد، اما از نظر فرمی امکانات ویژهای داشت. فیلم خوب ساخته شده بود و خصوصا دکوپاژ کارگردان قابل توجه مینمود.
همچنین بخوانید:
کتاب آشپزی- کیا و کیو برعلیه بیگانگان
با وجودیکه فیلم در لوکیشنی محدود و با تعداد بازیگران نسبتا زیاد در آن لوکیشن ساخته شده بود اما نظم و انسجام سیستماتیکش را از دست نداده و شلخته از آب درنیامده بود. ضمن اینکه دقت کارگردان در جزئیات هم مدام خود را به تماشاگر نشان میداد.
کارت پرواز هم بدون وقفه و با فاصله زمانی بسیار کمی از برف ساخته شد اما چندسالی درگیر ممیزی و توقیف بود تا بالاخره امسال موفق شد در گروه سینمایی هنر و تجربه به نمایش دربیاید و رنگ پرده سینما را ببیند؛ فیلمی که حضورش در گروه هنر و تجربه منطقی بهنظر میرسد چراکه موضوعی خاص دارد و روایتش هم کند و ملهم از سینمای اروپاست و میل به سکون دراماتیک را در خود میپروراند.
داستان از دست رفته
اما کارت پرواز از همان روزهایی که خبر اکرانش آمد، کنجکاویبرانگیز مینمود. توقیفی بودنش در وهله اول، پوستر متفاوت و ویژه فیلم در اولین مواجهه با خبرها و پس از آن موضوع فیلم همگی جذاب و خاص بودند و تماشاگر را به تماشای فیلم تشویق میکردند.
اما تجربه تماشای کارت پرواز یک حسرت بزرگ به دل تماشاگر میاندازد: حیف از موضوع و فیلمی که این چنین بههدر رفته است.
موضوع فیلم درباره شکل خاصی از قاچاق مواد مخدر به خارج از کشور است. شیوهای نوپا که برای بسیاری از ایرانیان ناشناخته میباشد، اما آمار شدت افزایش و قربانیانی که در سالهای اخیر میگیرد، بسیار تکاندهنده بهنظر میرسد. این شیوه فرودگاهی مستقیم با جان حاملان مواد سروکار دارد؛ آنها مواد را در بستههای کوچک قورت میدهند و در معده خود با هواپیما حمل میکنند تا در کشور مقصد دفعشان کنند.
یک فیلم لاتین به نام ماریا سرشار از برکت که درواقع استعارهای از یکی از القاب حضرت مریم است در سال ۲۰۱۵ ساخته شد که در جشنواره فیلم ساندانس و برلین موفقیتهای زیادی هم بهدست آورد و مورد تحسین قرار گرفت. موضوع ماریا سرشار از برکت هم همین شکل از قاچاق مواد بود. کارت پرواز به شکل مستقیمی متاثر از این فیلم لاتین است. قهرمان فیلم مادری که بهدلیل مشکلات اقتصادی و برای مقابله با از دست دادن فرزندش تن بهاینکار میدهد در هر دو فیلم مشترک است اما در ماریا سرشار از برکت اتفاقات دیگری در ادامه فیلم میافتد و کارت پرواز یکی از داستانکهای فرعی آن فیلم را که برای دوست ماریا اتفاق میافتد در اینجا دستمایه اصلی کار خود قرار میدهد: نشتی مواد در معده و بهخطر افتادن جان فرد.
مهدی رحمانی سعی کرده است این ایده را بومی کند و با بعضی از مناسبات فرهنگی و اجتماعی جامعه ایران درهم بتند.
این بومیسازی خصوصا در شخصیتها اتفاق افتاده است. شخصیت دختر هرچند برپایه همان الگوی کلیشهای مادر جوان و مهربان و قربانی ساخته و پرداخته شده و چیز جدیدی ندارد اما شخصیت پسر با بازی منصور شهبازی جالب و جدید است. پسری که در مرز میان سنتی بودن و مدرنیته انگار گیر افتاده است و هرچند میخواهد شبیه به آدمهای مدرن و فردگرا، به خودش برسد و فقط در پی راحتی و عشق و حال خودش باشد اما آن تربیت سنتی و تصویر مردی باغیرتی که در ذهنش ساخته شده او را وامیدارد تا در کنار دختری که نمیشناسد بماند و تا آخر خط هم همراهش برود.
داستان یک تباهی
اما کارت پرواز هرچند با فکر و خوشگل! ساخته شده، اما نمیتواند مضمون و فرمش را همراستا کند. داستان راه خودش را میرود و فرم فیلم راه خودش را. ایندو در هم تنیده نمیشوند. از نظر فرمی کارت پرواز یک فیلم حساب شده محسوب میشود. دقت رحمانی در پرداخت جزئیات، که در برف هم وجه برتری کارگردانیش محسوب میشد، در اینجا دو چندان شده. قابها و حتی کوچکترین عناصری که در تصویر حاضرند، بنا بر دلیل زیباشناسی آنجا کاشته شدهاند و سعی شده تا نورپردازی و قاببندی با احساسات تماشاگر همراه شوند و آنرا تحت تاثیر ذهنی خود قرار دهند.
اما همه اینها وقتی تنها در تصویر مجال بروز مییابد و به دل روایت و داستان راه پیدا نمیکند، فیلم را دچار یک گسست دراماتیک میکند؛ تماشاگر هرچند از دیدن تصاویر فیلم و دقتی که پایشان گذاشته شده سرکیف میآید اما نمیتواند با داستان کممایه و ناقص فیلم ارتباط برقرار کند. به هرحال اگر هدفش تماشای قابها و تصاویر زیبا بود، میتوانست به یک گالری عکاسی برود، باید پرسید داستان فیلم چه در چنته دارد؟
جواب به این سوال را اینطور باید داد: یک ایده اولیه تازه و هیجانانگیز و درخشان و دیگر هیچ! ایده اولیه در همان دمادم شکلگیریش تباه میشود و از دست میرود و بهجای اینکه یک داستان سرپا و قابل پیگیری و تامل برآن سوار شود، ناگزیر به کوچه علیچپ میزند و درگیر شعارهای دمدستی و تقلیدهای سطحی از لحن سینمای اروپا میشود که در بستر چنین داستان هیجانانگیزی از مرگ و زندگی اصلا موضوعیت ندارد.
مواد در شکم دختر نشت کرده و دارد با مرگ کلنجار میرود آنوقت قهرمانان فیلم شب تا صبح را در تهران به دنبال هیچ و پوچ پرسه میزنند و باهم بحث میکنند و… داستان قاچاق مواد مخدر و آستانه مرگ را که نمیشود به زور در یک روایت پرسهزن بدون داستان شاعرانه چپاند!
این فرم اشتباه برای مضمون اولیه فیلم باعث میشود تا نتیجه یک آش شلهقلمکار بیمزده و کسل کننده شود، مملو از صحنههای اضافی و بیربط و کشدار که انگار کارگردان از فرط علاقه به میزانسنی که داده دلش نمیآید «کات» را بگوید و آنرا تمام کند.
روایت کارت پرواز هم آبکی و فاقد هرگونه منطق دراماتیکی میشود. در مرحله اول از پرسهزنی شبانه، آنها پیش یک دکتر غیرقانونی میروند و او هشدار میدهد که جان دختر در خطر است و باید عمل شود. پسر اما انگار آمده باشد خرید لباس نو میگوید حالا ما میریم اگه لازم بود برمیگردیم.
در مرحله آخر پرسه، در حالیکه فیلم در تمام مدت خود تنها در عرض پیش رفته و پهنتر و پهنتر شده بدون اینکه هیچ پیشرفت دراماتیکی حاصل شود، پسر ناگهان یاد حرف دکتر میافتد و میگوید: راستی میخوای بریم پیش دکتره؟!؟! و این درحالیست که تماشاگر بیش از یک ساعت است که قریب به هزار مرتبه از خودش و فیلم این سوال را پرسیده که پس چرا سراغ دکتر نمیروند؟!
برخورد فیلم با چنین موضوع تکاندهنده و دردناکی خیلی کارتپستالی و ویترینی است، درست شبیه به ظاهر و فرم فیلم که خوش رنگو لعاب اما پوچ و توخالی است و بیش از آنکه به یک فیلم دغدغهمد و دردناک نزدیک باشد شبیه به دور زدن و چرخیدن الکی در یک پاساژ برای گذراندن وقت است نه بیشتر.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
نوشته کارت پرواز – حالا ما بریم یه دوری بزنیم برمی گردیم! اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.