نقد فیلم ابر بارانش گرفته
خطر لو رفتن داستان
میتوانم حدس بزنم ابر بارانش گرفته فیلم چهارم مجید برزگر قرار بوده چه نوع فیلمی از کار دربیاید. از این واژگان دستمالیشدهی «درآمده» و «درنیامده» که ادبیات برنامه سینمایی هفت . از تلویزیون روی زبانها افتاده متنفرم اما ابر بارانش گرفته مصداق عینی فیلمی است که درنیامده. چیزی که روی کاغذ قرار بوده بشود، و بسیار هم خوب میشد، نشده. رگههایی از آن فیلم روی کاغذ، در همین فیلم روی پرده هم هست. همان رگهها هم خودشان به تنهایی یکی دوستاره برای فیلم میارزند.
همچنین بخوانید:
نقد فیلم ابر بارانش گرفته – شبیه به ویروس کرونا
سینمای موردعلاقه مجید برزگر سینمای کندی است. کند بودن به خودی خود نه ارزش است (آن طور که بعضی از فیلمسازان نابلد از سینمای هنری میفهمند و دنبال سرهم کردنش و بعد عرضه کردنش به جای جنس اصل هستند) و نه عیب. اما ابر بارانش گرفته دیر شروع میشود. یک سوم ابتدایی فیلم، شبیه آثار معمول سینمای ایران و فیلمهای موسوم به اجتماعی است که سرعت انتقال اطلاعات در آن کاهش پیدا کرده و با سرعت یک دوم ارائه میشود. در سکانسهای ابتدایی بیماران پیری را داریم که پرستار داستان ما با آنها حرف میزند و بهشان رسیدگی میکند. دنیای نامطبوعی دارند.
یکی از آنها میگوید آرزوی مرگ دارد اما بلافاصله از پرستار قرصهایش را میخواهد چون وقت قرصهایش گذشته و بعد ویتامین میخورد چون برای سلامتیاش مفید است. کنایه مستقیمی است به این حقیقت که بشر حتی در اوج ناسلامتی و پیری با فقر و بدبختی باز ولع پایانناپذیری برای زندگی دارد. اما ما قبلا یکبار همین مضمون را خیلی درپردهتر و تاثیرگذارتر دیدهایم. در کجا؟ در «طعم گیلاس» آقای بدیعی در پایان فیلم زنگ زده به آژانس تا بیاید و او را به محلی که برای قبرش درنظر گرفته ببرد. دوربین از دور عبور او از پشت پنجره و بعد روشن شدن چراغهای راهرو را نشان میدهد. آقای بدیعی نیم طبقه پایین میآید اما دوباره برمیگردد و چراغهای خانه را خاموش میکند. آدمی که از دنیا بریده و میخواهد دیگر نباشد، چرا به مصرف برق و روشن ماندن چراغ اهمیت میدهد؟ چیزی جز همین غریزهی زنده ماندن و زندگی خواستن؟ همین غریزه یکی از موضوعات اصلی ابر بارانش گرفته است.
جوان ورزشکاری قطع نخاع شده. حتی اگر از کما برگردد هم دیگر تا پایان عمر راه نمیتواند برود. چه برسد به دویدن یا دوباره سوار موتور شدن و قهرمانی.
به نظر میرسد محبت در حق او و همراهانش یعنی کمک در پایان بردن زندگی. یک جور خودکشی ناشی از نیکخواهی برای بشر. در سکانسهای دیگری نیکخواهی این پرستار و سلامت و ارزشی که برای حرفه خود به عنوان عملی انسانی و نه یک شغل قائل است را میبینیم. از کسی هدیه نمیپذیرد و همراه شوهرش نمیخواهد به چین برود چون در چین نمیتواند با بیمار حرف بزند. داستان اصلی اما بعد از یک سوم از فیلم زمانی شروع میشود که رییس بیمارستان او را به عنوان بهترین پرستارش به شمال میفرستد تا از یک بیمار ثروتمند که فقط یک هفته زنده است مراقبت کند. بچههایش نمیخواهند بپذیرد کمای او برگشتناپذیر است. در شمال اما پرستار به درک جدیدی قرار است برسد.
جایی از ابر بارانش گرفته در شمال، برزگر سکانس معروف معجزه در فیلم «استاکر» تارکوفسکی را بازسازی میکند. لیوانی که با قدرت ذهن حرکت میکند و از لبه میز روی زمین میافتد. آن سکانس در متن فیلم «استاکر» با آن سفر معنوی آدمهایش به «منطقه» و بارانی که سیلآسا میبارد پذیرفتنی است.
در این فیلم، با وجودی که همچنان باران میبارد و فضای شهرک نیمه متروک محل زندگی پیرمرد و نوهاش شبیه فضای اروپای شرقی است، این بازاسازی باورپذیر نیست. مشکل اصلی فیلمهای برزگر این است که الگوی سینمایی و استتیکی آنها از سینماهای دیگری گرفته شده و در فضای روزمرهی ایران باورپذیر نمیشوند. روی صحنه نمینشینند. هرجا او این مشکل را حل کرده مثل «پرویز» موفق بوده. معمولا هم این موفقیتها وقتی حاصل شده که او توانسته کاراکترهایش را در فضایی محصور کند و در کوچه و خیابان عادی ایرانی حرکت ندهد. شاید برای همین هر چهار فیلم او در یک شهرک میگذرند. در یک فضای محصور و استیلیزه. و برای همین است که فیلم او در شمال، جاهایی که خانوادهی معمولی پیرمرد حضور ندارند، در اتاق خلوت و در معاشرت با نوجوان دوست داشتنی فیلم موفقتر است و در تهران، در مراوده با شوهر و در برخورد با پسر و دو دختر پیرمرد (با آن بازیهای بدشان که نه سردی بازیهای فیلمهای برزگر را دارند و نه طبیعی بودن فیلمهای معمول) و در بیمارستان ناموفق است. در سکانس پایانی در ساحل دریا و در قابهای زیبای این سکانس، حتی دیدن نهنگ هم طبیعی است. معجزهی حیات هم باورپذیر است و ما هم باور میکنیم حرف پرستار درست است نه حرف علم و پزشک. اما امان از وقتی که روند عادی زندگی با فیلم همراستا میشوند. مشکل اصلی فیلمهای برزگر نداشتن اوریجینالیته است.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
نوشته نقد فیلم ابر بارانش گرفته اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.