نقد فیلم «وارونگی»: وارونگی هوا، آلودگی روابط
«وارونگی» آخرین ساخته بهنام بهزادی کارگردان همهفنحریف سینمای ایران است . بهنام بهزادی ازآنجهت کارگردان همهفنحریفی است که تقریباً همهکارهای فیلمهایش را خودش انجام میدهد. در «وارونگی»، بهزادی علاوه بر فیلمسازی، فیلمنامهنویسی و تهیهکنندگی کارش را نیز بر عهده دارد. در فیلمهای قبلیاش هم کار تدوین را در کنار سایر مسئولیتهایش عهدهدار بوده است. «وارونگی» که در بخش سودای سیمرغ سی و چهارمین جشنواره فجر حضور داشت با شرکت در بخش غیررقابتی و نوعی نگاه جشنواره کن نگاهها را به خود جلب کرد.
اگر در اینترنت گشتی بزنید و دنبال خلاصهای از ماجرای «وارونگی» بگردید، برخلاف سایر فیلمها که چند جمله کوتاه در همهجا نقلشده است با داستانهای مختلفی روبرو میشوید. درجایی داستان وارونگی بیماری ریوی مادر نیلوفر (سحر دولتشاهی) عنوانشده است که به تبع آن و به توصیه پزشک باید برای همیشه به شمال کشور برود تا از آلودگی و مشکل وارونگی هوای تهران در امان باشد. درجایی دیگر آمده است سهیل (علیرضا آقاخانی) پس از گذشت سالها از رابطه نافرجامش با نیلوفر، آدرس او را پیداکرده است و این رابطه در آستانه شکلگیری دوباره است.
همچنین بخوانید:
نقد فیلم «وارونگی»: تاریخ آلوده
هردوی این داستانها خلاصهای از «وارونگی» هستند و هیچکدام داستان فیلم نیستند. این دو خط اصلی روایت «وارونگی» هستند اما آنچه بهزادی در «وارونگی» به آن میپردازد، نه مسئله آلودگی هواست و نه ماجرای عشقی نیلوفر و سهیل. بهزادی در «وارونگی» از نقش آدمها در زندگی یکدیگر میگوید، از باید و نبایدهای تحمیلی و آزاردهنده، از زندگی زنی در جامعه سنتی ایرانی که همه فرمانش را به دست دارند جز خودش. بهزادی در فیلماش از «وارونگی» مسئولیتهای خانوادگی و وارونگی ارزشهای اخلاقی و وارونگی آدمهای دور و برمان میگوید.
بهزادی که قبلاً با فیلم مناقشه برانگیز «قاعده تصادف»، ارادتش به فرهادی و سینمایش را ثابت کرده بود در وارونگی هم به سراغ همان سبک و سیاق رفته است. به عنوان کسی که سینما میبیند و درباره آن مطالعه میکند و مینویسد، کمکم دارم از اسم فرهادی و سبکش خسته میشوم. نه اینکه که سینمای فرهادی را دوست نداشته باشم که اتفاقاً برعکس، یکی از طرفداران پروپاقرص سینمای فرهادی و شیوه نگرش وی هستم و «فروشنده» وی را بهترین فیلم سال گذشته میدانم. اصلاً عدم موفقیت فیلم در جشنواره فجر و موفقیت آن در جشنوارههای خارجی نشان میدهد فیلم چقدر به فضای کارهای فرهادی شبیه است، چرا که این روزها تصویر سینمای بینالملل از سینمای ایران فرهادی است و بس؛ اما مگر چقدر میشود راجع به فرهادی نوشت؟ بعد از مدتی از مقایسه هر اثری که می-بینید با کارهای فرهادی خسته میشوید. اینگونه است که بیشتر مواقع قبل از دیدن فیلمی، قضاوت میکنید که این هم یکی دیگر از مقلدان است و با جبههگیری به تماشای فیلم مینشینید.
«وارونگی» هم از آن دسته فیلمهاست. فیلم که شروع میشود و کمی پیش میرود ناخودآگاه میگویی، خب یک تلاش دیگر برای نزدیک شدن به فضای کارهای اصغر فرهادی و کمکم دیوارهای دفاعیت بالا میآید. فکر میکنی ناظر یک درام خانوادگی هستی که با تلاش برای واقعگرایی از شخصیتپردازی و پرداخت مناسب بازمانده است؛ اما فیلم که کمی جلو میرود از موضعت عقبنشینی میکنی و صبر میکنی تا ببینی فیلم تو را به کجا خواهد برد. کمکم از جهان داستانی فرهادی و حتی خود بهزادی رها میشوی و خودت راوی ماجرا میشوی. مسلماً بهزادی در آخرین اثرش هم به بنمایههای کارهای قبلیاش که شیشهگرفته از فضای آثار فرهادی است وفادار مانده است، اما این موضوع به شکل آزاردهندهای نیست که توی ذوق تماشاگر بزند و مانع برقراری ارتباط وی با داستان شود.در «وارونگی» شخصیت اصلی و قهرمان ماجرا یک زن است. قهرمان زن کم ندیدهایم، اما همیشه به شکلی کلیشهای که نماد پاکی و ازخودگذشتگی است و بیش از آنکه با بیننده ارتباط برقرار کند او را پس میزند.
نیلوفر «وارونگی» نه آنقدر ایثارگر است که بیننده به حال مصیبتهایش اشک بریزد و نه آنقدر مقتدر و مدبر که کنترل زندگیاش را به دست بگیرد و مانع دخالت دیگران شود؛ اما نیلوفر منفعل هم نیست. همیشه در شرایطی قرارگرفته که به خاطر خانوادهاش مصلحت خودش را قربانی کرده است، گرچه بهوضوح میدانسته که تصمیماتش چه عواقبی دارد. حتی وقتی خواهر و برادرش تصمیم میگیرند که او همراه مادرشان به شمال برود و کار وزندگیاش را رها کند، گرچه میداند این تصمیم آنها خودخواهانه است اما منطقاً به آن تن در میدهد؛ اما وقتی خواهر و برادرش خانه قدیمی خانوادگیشان را که محل کسبوکار نیلوفر است را بدون اطلاع او اجاره می¬دهند، صبرش تمام میشود و باز با همان منطق سعی می¬کند با شرایط تحمیلشده مقابله کند. درنهایت وقتی تصمیم میگیرد که همراه مادرش برود و کارش را به شمال منتقل کند، با خوشحالی به سهیل میگوید که این تصمیم خودش است.
خودش خواسته تا این تصمیم را بگیرد. به همین دلیل است که نیلوفر به جمع زنان قربانی سینمای ایران نمیپیوندد. سکانس پایانی فیلم وقتی نیلوفر و سهیل در ماشین سهیل نشستهاند و به یک ترانه نه چندان شاد گوش میدهند و میخندند، بیننده لزوماً نمیداند که پایان داستان عاشقانه سهیل و نیلوفر به کجا میانجامد. از این رو خیلیها «وارونگی» را فیلمی مدرن با پایان باز میدانند. پایان بازی که هنوز نتوانسته با مخاطبان عامی سینما ارتباط برقرار کند و آنها بیشتر به دنبال یک پایان مشخص و حسابشده می¬گردند؛ اما اساساً آنچه پایانبندی «وارونگی» را زیبا میکند و آن را از کلیشه دور نگاه میدارد، همین پایان باز است. چرا که دیگر مهم نیست نیلوفر به سهیل میرسد یا خیر. مهم این است که نیلوفر خودش برای زندگی خودش تصمیم میگیرد و تکلیفش را با خواهر و برادر و همه دوروبریهایش مشخص کرده است. هرچه اتفاق بیافتد، تصمیم خود نیلوفر بوده است. منطقی یا احساسی، درست یا غلط این نیلوفر بوده که تصمیم گرفته و این خود او خواهد بود که عواقب تصمیماتش را خواهد پذیرفت؛ اما مهمتر از نیلوفر و سرنوشتش، صبا و نگاه او به خانوادهاش است.
صبا خواهرزاده جوان نیلوفر است که همهجا همراه اوست و تنها کسی است که از خانواده نیلوفر از دید وی به مسائل نگاه میکند و به او حق میدهد؛ اما صبا قرار است نیلوفر دوم باشد. وقتی نیلوفر از رفتن سرباز میزند، خانواده که مستأصل شدهاند و درعینحال حاضر به پذیرفتن منطق نیلوفر نیستند، بدون اینکه با صبا مشورت کنند و نظرش را بخواهند به مادر اعلام میکنند که او همراهش به شمال خواهد آمد. حتی وقتی صبا سعی میکند نارضایتی و مخالفتش را با این تصمیمات نشان دهد، با واکنش منفی پدر و مادرش روبرو میشود. صبا که به نیلوفر به چشم یک معلم، یک الگو نگاه میکند، حالا در جایگاه چند سال قبل او قرارگرفته است، با این تفاوت که صبا اکنون نیلوفر را دارد و همین نقش الگویی او میتواند آینده صبا را بسازد. در اینجاست که میتوان گفت بهزادی توانسته به استانداردهای سینمای واقعگرایانهای که فرهادی پرچمدارش است نزدیک میشود و در این راه موفق میشود. شخصیتپردازی خوب بهزادی توانسته فضایی گرچه شبیه اما یکسره متفاوت از آثار فرهادی بیافریند.
دغدغه بهزادی خانواده و مشکلات پیرامونش نیست بلکه از خانواده در جهت پرورش موضوع اصلی خود استفاده کرده است. بهزادی دیدش به آدمها به عنوان عناصر اصلی شکلگیری روابط است تا خود روابط و چگونگی شکلگیریشان. نکته دیگری که رویکرد بهزادی را قابلاعتنا میکند، علاوه بر فیلمنامه محکم و فکر شدهاش، کارگردانی خوب و حساب شدهاش است. یکی از درخشانترین این تکنیکهای پیشبینیشده که در میان روابط آدمها بهخوبی مینشیند، استفاده از دوربین است. مخصوصاً در سکانسی در اوایل فیلم که صبا باخبرهای بد به دیدن نیلوفر میآید. زاویه دید صبا را از ورای دوربین روی دست میبینیم چرا که او می¬داند آرامش قبل از طوفان در شرف پایان است و حوادث پیش رو کل خانواده را زیر و رو خواهد کرد از طرف دیگر، نیلوفر که مرکز اتفاقات جدید است در مرکز قابی قرار دارد که زاویه دید صبا است. زاویه دید نیلوفر اما دوربینی استدی و ثابت است. نیلوفر که همیشه در عین آرامش و منطق با مسائل روبرو میشود و موشکافانه همهچیز را بررسی میکند از این استرس و اضطراب صبا بهکل دور است.
یا در سکانسی دیگر که نیلوفر برای صحبت با برادرش رفته است و برادر عصبی با بازی خیلی خوب مصفا با بددهنی و توهین او را آزار میدهد اما نیلوفر از موضعش عقبنشینی نمیکند. وقتی مصفا بهقصد کتک زدن نیلوفر به سمت او هجوم میبرد، دوربین در یک حرکت هوشمندانه در مغازه کوچک این خواهر و برادر را تعقیب میکند و حس آشفتگی درونی کاراکترها را در این لحظه بهخوبی منتقل میکند. از بازی خوب مصفا در فیلم گفتیم، بد نیست اشارهکنیم که انگار بار اولی است که مصفا پوسته همیشگی و روشنفکرانهای را که به آن عادت داریم را شکسته و نقشی متفاوت را به تصویر کشیده است و در راه موفق بوده است. دولتشاهی هم بازی خوبی ارائه داده است. آرامشش و شیوه مقابله اش با زورگویی اطرافیانش کاملاً با فیلمنامه همخوانی دارد و وی توانسته در خلق یک کاراکتر متفاوت و جذاب بسیار خوب عمل کند.
درنهایت «وارونگی» با همه قرابتهایش با فیلمهای فرهادی، اثری شاخص است که در جای خود میتواند دیده شود و موردنقد قرار گیرد. مخصوصاً در این روزهای سر اکران، میتواند انتخاب خوبی برای سینما رفتن باشد. تنها نکتهای که میتواند مانع دیده شدن «وارونگی» شود، سانسها و سالنهای محدودی است که در اختیار دارد. این موضوع در مورد دیگر فیلم تازه اکران این روزها، یعنی «گیتا» هم مصداق دارد. اینکه چرا دو فیلم تازه اکران شده در جریان اصلی سینما چنین مورد بیمهری قرارگرفتهاند و چه چیزی قوانین اکران را مشخص میکند، سؤالی است که همه جوابش را میدانیم اما پرداختن به آن مشکلی را حل نمیکند، مخصوصاً زمانی که رقیب اصلی این دو فیلم فروش موفقی دارد و بهتازگی از مرز هفت میلیارد هم گذشته است. مسلماً هیچکدام از داعیهداران صنعت پخش و اکران حاضر نیستند از چنین سودی چشم بپوشند و سالنهایشان را در اختیار فیلمهایی قرار دهند که معلوم نیست چقدر در گیشه خوب عمل کنند، هرچقدر هم که در مقابل رقیب پرفروششان قوی و قدرتمند باشند.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.